Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رد کردن
2 . زباله
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to refuse
/rɪˈfjuːz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: refused]
[گذشته: refused]
[گذشته کامل: refused]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رد کردن
امتناع کردن، سرپیچی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابا کردن
امتناع کردن
رد کردن
منکر شدن
مترادف و متضاد
decline
dismiss
reject
turn down
accept
1.She asked me to lend her some money, but I refused.
1. او از من خواست که به او پول قرض بدهم، اما من امتناع کردم.
to refuse to do something
انجام کاری را رد کردن
Cathy refuses to walk instead of riding her bike to school.
"کتی" پیاده رفتن به مدرسه به جای دوچرخه راندن را رد کرد.
to refuse something
چیزی را رد کردن
He's in trouble, but he refused all my offers of help.
او مشکل دارد، اما او همه پیشنهادهای کمک را رد کرد.
to refuse somebody something
امتناع کردن چیزی از کسی
They refused him a visa.
آنها از دادن ویزا به او امتناع کردند.
[اسم]
refuse
/rɪˈfjuːz/
غیرقابل شمارش
2
زباله
آشغال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آخال
تفاله
مترادف و متضاد
garbage
rubbish
trash
1.the city refuse dump
1. محل دفع زباله شهری
domestic/household refuse
زباله خانگی
refuse collection/disposal
جمعآوری/دفع زباله
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
refusal
refurbish
refrigerator
refrigerate
refreshingly
refuse collector
regale
regard
reggae
regime
کلمات نزدیک
refusal
refurbishment
refurbish
refund
refulgent
refuse an offer
refutation
refute
reg
regain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان