[فعل]

to refurbish

/riˈfɜrbɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: refurbished] [گذشته: refurbished] [گذشته کامل: refurbished]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازسازی کردن نوسازی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازسازی کردن نو کردن مرمت کردن
مترادف و متضاد recondition redecorate renovate restore
  • 1.my dad promised to refurbish the old chair.
    1. پدرم قول داد، آن صندلی قدیمی را بازسازی کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان