[فعل]

to rejuvenate

/rɪˈʤuvəˌneɪt/
فعل گذرا
[گذشته: rejuvenated] [گذشته: rejuvenated] [گذشته کامل: rejuvenated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طراوت بخشیدن جان تازه بخشیدن، تازه کردن، نو کردن، جوان کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوان کردن
مترادف و متضاد revitalize revive
to rejuvenate something/somebody
به چیزی طراوت بخشیدن
  • 1. His new job seemed to rejuvenate him.
    1. کار جدیدش به نظر به او طراوت [جان تازه] بخشیده بود.
  • 2. Use special creams to rejuvenate your skin.
    2. برای طراوت بخشیدن به پوستتان، از کرم‌های ویژه استفاده کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان