[اسم]

remnant

/ˈrɛmnənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بقیه باقی‌مانده، بقایا (جمع)

معادل ها در دیکشنری فارسی: اَلباقی بازمانده
مترادف و متضاد remains
  • 1.remnants of the city's former glory
    1. بقایای شکوه سابق شهر
  • 2.the remnants of last night's meal
    2. باقی‌مانده‌ی غذای دیشب
[صفت]

remnant

/ˈrɛmnənt/
غیرقابل مقایسه

2 باقی‌مانده

معادل ها در دیکشنری فارسی: پس‌مانده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان