Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اعتراض کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to remonstrate
/rɪˈmɒnstreɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: remonstrated]
[گذشته: remonstrated]
[گذشته کامل: remonstrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اعتراض کردن
سرزنش کردن، ملامت کردن
formal
مترادف و متضاد
complain
protest
scold
1."I'm not a child!" he remonstrated.
1. ."من بچه نیستم!" او اعتراض کرد.
2.to remonstrate with someone
2. با کسی اعتراض کردن
3.to remonstrated against something
3. علیه چیزی اعتراض کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
remiss
remind
remember
remedy
remarry
remora
remorseful
remote
remote control
remoteness
کلمات نزدیک
remonstrant
remonstrance
remnant
remixed track
remix
remorse
remorseful
remorseless
remote
remote control
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان