[اسم]

reshuffle

/ˈriːʃʌfl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساماندهی مجدد ترتیب‌دهی مجدد، تغییر مقامات کابینه

[فعل]

to reshuffle

/ˈriːʃʌfl/
فعل گذرا
[گذشته: reshuffled] [گذشته: reshuffled] [گذشته کامل: reshuffled]

2 دوباره بر زدن (ورق)

  • 1.He is requesting that Garcia reshuffle the cards.
    1. او از "گارسیا" خواهش می‌کند که ورق‌ها را دوباره بر بزند.

3 مجدداً ساماندهی کردن تغییر دادن (وزرای کابینه)

  • 1.The world’s biggest advertising agency is reshuffling its management.
    1. بزرگ‌ترین آژانس تبلیغاتی دنیا دارد مدیریتش را مجدداً ساماندهی می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان