[اسم]

resolution

/ˌrɛzəˈluʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عزم اراده

معادل ها در دیکشنری فارسی: عزم
مترادف و متضاد determination
  • 1.Fred's resolution to succeed is still unshaken despite the many setbacks he has suffered.
    1. عزم "فرد" برای موفق شدن هنوز استوار است، علی‌رغم شکست‌های بسیاری که او متحمل شد.

2 قصد نیت، تصمیم

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصمیم
مترادف و متضاد intention resolve
a resolution to remain calm
قصدی برای آرام ماندن

3 راه حل چاره

معادل ها در دیکشنری فارسی: راهکار
a successful resolution to this crisis
راه حل موفقی بر این بحران

4 قطعنامه مصوبه

معادل ها در دیکشنری فارسی: مصوبه قطعنامه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان