[اسم]

resort

/rɪˈzɔrt/
قابل شمارش

1 اقامتگاه تفریحی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تفرجگاه گردشگاه
مترادف و متضاد holiday center holiday destination spa
seaside/ski/mountain... resort
اقامتگاه ساحلی/اسکی/کوهستانی و...
  • Aspen is a ski resort in Colorado.
    "اسپن" یک اقامتگاه تفریحی اسکی در کلرادو است.

2 چاره راه، اقدام، راه‌حل

معادل ها در دیکشنری فارسی: توسل
مترادف و متضاد expedient measure recourse
last/final resort
آخرین راه‌حل/راه‌حل نهایی
  • Drug treatment should only be used as a last resort.
    درمان با دارو تنها باید به‌عنوان آخرین راه‌حل استفاده شود.
[فعل]

to resort

/rɪˈzɔrt/
فعل ناگذر
[گذشته: resorted] [گذشته: resorted] [گذشته کامل: resorted]

3 متوسل شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: متوسل شدن
مترادف و متضاد recourse
to resort to something
به چیزی متوسل شدن
  • 1. They felt obliged to resort to violence.
    1. آنها مجبور شدند به خشونت متوسل شوند.
  • 2. We had to resort to another loan from the bank.
    2. ما مجبور شدیم به یک وام بانکی دیگر متوسل شویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان