Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وظیفهشناس
2 . پرمسئولیت
3 . مسئول
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
responsible
/rɪˈspɑn.sə.bəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more responsible]
[حالت عالی: most responsible]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وظیفهشناس
مسئولیتپذیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وظیفهشناس
responsible adult/citizen...
بزرگسال/شهروند مسئول [وظیفهشناس]
1. a hardworking and responsible employee
1. کارمندی سختکوش و وظیفهشناس
2. Let's stay calm and try to behave like responsible adults.
2. بیایید آرامش خود را حفظ کنیم و مانند بزرگسالان وظیفهشناس رفتار کنیم.
2
پرمسئولیت
responsible job/position
شغل/منصب شغلی پرمسئولیت
It's a very responsible job, being a teacher.
معلم بودن، شغلی بسیار پرمسئولیت است.
3
مسئول
مسئولیت (چیزی را برعهده داشتن)، پاسخگو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوابگو
مسئول
عهدهدار
to be responsible for something/somebody
مسئول چیزی/کسی بودن
Parents are responsible for their child's behavior.
والدین مسئول رفتار بچهشان هستند.
to be responsible for doing something
مسئول انجام کاری بودن
Mike is responsible for designing the entire project.
"مایک" مسئول طراحی کل پروژه است.
to hold somebody responsible (for something)
کسی را (برای چیزی) مسئول دانستن
If anything goes wrong, I will hold you responsible.
اگر هر اشتباهی پیش بیاید، من تو را مسئول میدانم.
تصاویر
کلمات نزدیک
responsibility
responsibilities
response
respondent
respond
responsibly
responsive
respray
rest
rest area
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان