[اسم]

responsibility

/rɪˌspɑn.səˈbɪl.ət̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مسئولیت وظیفه

  • 1.It is your responsibility to make sure that your homework is done on time.
    1. این مسئولیت توست که اطمینان حاصل کنی که تکالیفت سر موقع انجام می‌شود.
  • 2.Jenny, you have responsibility for clearing up the room after the class.
    2. "جنی" تو مسئولیت تمیز کردن اتاق بعد از کلاس را بر عهده داری.
  • 3.She takes her responsibilities as a nurse very seriously.
    3. او به عنوان یک پرستار مسئولیتش را خیلی جدی می‌گیرد.
  • 4.The head of the department has various additional responsibilities.
    4. رئیس بخش مسئولیت‌های متفاوت اضافه [دیگری] هم دارم.
to claim responsibility (for something)
مسئولیت (چیزی) را پذیرفتن [برعهده گرفتن]
  • The group claimed responsibility for the bombings.
    آن گروه مسئولیت بمب‌گذاری‌ها را برعهده گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان