Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهسرعت بالا رفتن
2 . به کسی نزدیک شدن
3 . به سرعت دوختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to run up
/ɹˈʌn ˈʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: ran up]
[گذشته: ran up]
[گذشته کامل: run up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهسرعت بالا رفتن
(بدهی و...) بالا آوردن
مترادف و متضاد
accumulate
1.The stock price had run up just before the deal was announced.
1. قیمت سهام درست قبل از اینکه معامله انجام شود، بالا رفته بود.
to run something up
(بدهی و...) بالا آوردن
How had he managed to run up so many debts?
او چطور توانست اینقدر بدهی بالا بیاورد؟
2
به کسی نزدیک شدن
بهسمت کسی رفتن
3
به سرعت دوختن
to run up a blouse
سریع یک بلوز دوختن
تصاویر
کلمات نزدیک
run to
run through
run some tests
run short of something
run scans for viruses and spyware
run up against
run-down
run-in
run-of-the-mill
run-out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان