[اسم]

sand

/sænd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ماسه

معادل ها در دیکشنری فارسی: رمل شن ماسه
  • 1.The children played all day in the sand.
    1. بچه‌ها تمام روز در ماسه بازی کردند.
a grain of sand
یک دانه ماسه
[فعل]

to sand

/sænd/
فعل گذرا
[گذشته: sanded] [گذشته: sanded] [گذشته کامل: sanded]

2 سنباده زدن صاف کردن (سطح)

مترادف و متضاد polish smooth
  • 1.Once it's completely dry, it can be sanded, drilled or cut with normal woodworking tools.
    1. وقتی کاملا خشک شود، می‌توان آن را سنباده زد، سوراخ کرد یا با ابزار معمول کار با چوب برید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان