[فعل]

to sanctify

/ˈsæŋktɪfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: sanctified] [گذشته: sanctified] [گذشته کامل: sanctified]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تقدیس کردن تطهیر کردن

  • 1.A small shrine was built to sanctify the site.
    1. یک زیاتگاه کوچک برای تقدیس کردن منطقه ساخته شد.
  • 2.May God sanctify his soul.
    2. باشد که خداوند روحش را تطهیر نماید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان