[اسم]

sanction

/ˈsæŋkʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحریم مجازات

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحریم محاصره اقتصادی
  • 1.The ultimate sanction will be the closure of the restaurant.
    1. مجازات نهایی بسته شدن رستوران خواهد بود.
  • 2.We now have an effective sanction against the killing of whales.
    2. ما اکنون کشتن نهنگ ها را به صورت لازم الاجرا تحریم کرده ایم.
[فعل]

to sanction

/ˈsæŋkʃn/
فعل گذرا
[گذشته: sanctioned] [گذشته: sanctioned] [گذشته کامل: sanctioned]

2 اجازه دادن مجوز دادن

مترادف و متضاد authorize certify endorse ban
  • 1.The government refused to sanction a further cut in interest rates.
    1. دولت به کاهش بیشتر نرخ سود مجوز نداد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان