Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پراکنده شدن
2 . پاشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to scatter
/ˈskætər/
فعل ناگذر
[گذشته: scattered]
[گذشته: scattered]
[گذشته کامل: scattered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پراکنده شدن
متفرق شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پراکنده شدن
متفرق شدن
1.The crowd scattered when it started to rain.
1. وقتی باران شروع به باریدن کرد، جمعیت پراکنده شدند.
2
پاشیدن
پخش کردن، پراکندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افشاندن
پاشیدن
پخش کردن
پراکندن
پراکنده کردن
متفرق کردن
1.Scatter the flower seeds over the land.
1. تخم گلها را روی زمین بپاشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
scathing criticism
scathing
scary
scart
scarlet fever
scatterbrain
scatterbrained
scattered
scattered clouds
scattered showers
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان