Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خراب کردن
2 . مچاله کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to screw up
/skru ʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: screwed up]
[گذشته: screwed up]
[گذشته کامل: screwed up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خراب کردن
گند زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افتضاح بارآوردن
informal
مترادف و متضاد
mess up
1.I really screwed up her project.
1. واقعاً پروژه او را خراب کردم.
2.You really screwed up there!
2. تو واقعاً آنجا گند زدی!
2
مچاله کردن
to screw something up
چیزی را مچاله کردن
1. I screwed up the letter and threw it into the fire.
1. من نامه را مچاله کردم و آن را درون آتش انداختم.
2. Screw the foil up into a little ball.
2. فویل را بهشکل یک دایره کوچک مچاله کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
screw thread
screw
screenwriter
screenplay
screening
screw up one's courage
screw-top jar
screwball
screwdriver
screwed-up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان