[فعل]

to sharpen

/ˈʃɑrpən/
فعل گذرا
[گذشته: sharpened] [گذشته: sharpened] [گذشته کامل: sharpened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهتر کردن تقویت کردن

  • 1.I hope this course will help me sharpen my computer skills.
    1. من امیدوارم این دوره آموزشی به من کمک کند تا مهارت‌های کامپیوتری‌ام را بهتر کنم.
  • 2.You can sharpen your skills with rehearsal.
    2. شما می‌توانید با تمرین، مهارت‌هایتان را تقویت کنید.

2 تیز کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تراشیدن تیز کردن
  • 1.They sharpened all the knives.
    1. آنها همه چاقوها را تیز کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان