[صفت]

shattered

/ˈʃætərd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more shattered] [حالت عالی: most shattered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آشفته بسیار ناراحت، پریشان

معادل ها در دیکشنری فارسی: داغان
  • 1.It is sad news and I am absolutely shattered to hear it.
    1. این خبر بدی است و من به‌شدت از شنیدن آن ناراحت هستم.

2 خسته و کوفته

مترادف و متضاد exhausted
  • 1.He was shattered couldn't concentrate on schoolwork.
    1. او خسته و کوفته بود و نمی‌توانست روی تکلیف مدرسه تمرکز کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان