Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اصلاح کردن (صورت، ریش و...)
2 . اصلاح (صورت و بدن)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to shave
/ʃeɪv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: shaved]
[گذشته: shaved]
[گذشته کامل: shaved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اصلاح کردن (صورت، ریش و...)
تیغ زدن، تراشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلاح کردن
تراشیدن
ریش تراشیدن
ستردن
ماشین کردن
مترادف و متضاد
cut off
trim
1.I was surprised to see he had shaved off his beard
1. من تعجب کردم وقتی دیدم او ریشش را تراشیدهاست.
2.John shaves twice a day.
2. "جان" روزی دوبار (صورتش را) اصلاح میکند.
[اسم]
shave
/ʃeɪv/
قابل شمارش
2
اصلاح (صورت و بدن)
تراش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلاح
تراش
ریشتراشی
مترادف و متضاد
cut
trim
1.I didn't have a shave this morning.
1. من امروز صبح (ریشم را) اصلاح نکردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
shattering
shattered
shatter
sharpness
sharply
shaven
shaver
shaving
shaving brush
shaving cream
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان