[اسم]

shitshow

/ʃˈɪtʃoʊ/
قابل شمارش

1 وضعیت نابسامان وضعیت اسفبار

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد chaotic situation shitstorm
  • 1.None of us were prepared for the boss's questions, and the meeting became a real shitshow.
    1. هیچ‌کدام از ما آماده سوالات رئیس نبود و جلسه تبدیل به یک وضعیت واقعاً اسفبار شد.
  • 2.We couldn't get out of that shitshow.
    2. نمی‌توانستیم از آن وضعیت اسفبار خارج شویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان