Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مریضاحوال
2 . مشمئزکننده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
sickly
/ˈsɪkli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sicklier]
[حالت عالی: sickliest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مریضاحوال
رنجور و مریض
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نزار
1.He was a sickly child.
1. او کودکی مریضاحوال بود.
2
مشمئزکننده
تهوعآور
a sickly smell
یک بوی تهوعآور
تصاویر
کلمات نزدیک
sickening
sicken
sickbay
sick up
sick pay
sickness
sid
side
side by side
side dish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان