[اسم]

sightseeing

/ˈsɑɪtˌsiː.ɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تماشای اماکن دیدنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیاحت سیر
to go sightseeing
به تماشای مناظر دیدنی رفتن
  • She swam and sunbathed, went sightseeing, and relaxed.
    او شنا کرد و حمام آفتاب گرفت، به تماشای مناظر دیدنی رفت و استراحت کرد.
to do sightseeing
به تماشای اماکن دیدنی رفتن
  • Did you do much sightseeing while you were in Paris?
    وقتی که در پاریس بودی به تماشای اماکن دیدنی آن رفتی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان