[اسم]

sightseer

/ˈsaɪtsɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گردشگر توریست

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیاح
مترادف و متضاد tourist
  • 1.The city was full of sightseers.
    1. شهر پر از گردشگر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان