Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نشانه
2 . تابلو
3 . امضا کردن
4 . قرارداد بستن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sign
/sɑɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نشانه
علامت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آیت
اماره
ایما
نشانه
نشان
علامت
فال
آیه
مترادف و متضاد
hint
indication
mark
signal
to show signs of something
علایم چیزی را نشان دادن
Mark's work at school has shown signs of improvement.
عملکرد "مارک" در مدرسه علایم پیشرفت را نشان دادهاست.
sign of something
نشانه چیزی/نشانهای از چیزی
1. Flowers are the first sign of spring.
1. گلها اولین نشانه بهار هستند.
2. There's no sign of progress with the construction work.
2. هیچ نشانهای از پیشرفت در کار ساختمانی نیست.
as a sign that...
به نشانه اینکه ...
She pointed to her watch as a sign that it was getting late.
او به ساعتش به نشانه اینکه داشت دیر میشد، اشاره کرد.
sign of doing something
نشانه انجام کاری
The gloomy weather shows no sign of improving.
این هوای گرفته هیچ نشانهای از بهتر شدن نشان نمیدهد.
2
تابلو
آگهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تابلو
مترادف و متضاد
notice
signboard
signpost
1.The sign on the wall said ‘Now wash your hands’.
1. روی تابلوی روی دیوار نوشتهبود «اکنون دستهایتان را بشویید».
a road/traffic sign
تابلوی جادهای/ترافیکی
a stop sign
تابلوی ایست
a shop/pub sign
تابلوی مغازه/بار
to follow the signs
دنبال کردن تابلوها
Follow the signs for the city center.
برای (رفتن) به مرکز شهر، تابلوها را دنبال کنید.
[فعل]
to sign
/sɑɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: signed]
[گذشته: signed]
[گذشته کامل: signed]
صرف فعل
3
امضا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
امضا کردن
مترادف و متضاد
autograph
to sign something/someplace
چیزی/جایی را امضا کردن
1. Sign here, please.
1. اینجا را امضا کنید، لطفاً.
2. The treaty was signed on 24 March.
2. معاهده در تاریخ 24 مارس امضا شد.
3. You haven't signed the letter.
3. شما هنوز نامه را امضا نکردهاید.
4
قرارداد بستن
to sign somebody
با کسی قرارداد بستن
United have just signed a new goalie.
(تیم) یونایتد بهتازگی با یک دروازهبان جدید قرارداد بستهاست.
to sign for something
با چیزی قرارداد بستن
He signed for United yesterday.
او دیروز با تیم یونایتد قرارداد بست.
to sign with something
با چیزی قرارداد بستن
The band signed with Virgin Records.
گروه موسیقی با شرکت "ویرجین رکوردز" قرارداد بست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sigmodon hispidus
sightseer
sightseeing
sightsee
sight
sign in
sign language
sign off
sign on
sign over
کلمات نزدیک
sightseer
sightseeing
sightsee
sights
sightless
sign a contract
sign for
sign language
sign on
sign up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان