[قید]

simultaneously

/ˌsɑɪ.məlˈteɪ.niː.əs.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همزمان با هم

معادل ها در دیکشنری فارسی: در آن واحد به طور همزمان همزمان
  • 1.Two children answered the teacher's question simultaneously.
    1. دو کودک سؤال معلم را همزمان پاسخ دادند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان