[اسم]

sin

/sɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گناه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ذنب معصیت گنه گناه آلودگی
  • 1.Stealing is a sin.
    1. دزدی گناه است.
[فعل]

to sin

/sɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: sinned] [گذشته: sinned] [گذشته کامل: sinned]

2 گناه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: معصیت کردن گناه کردن
  • 1.Forgive me, Lord, for I have sinned.
    1. من را ببخش، خدایا، چون گناه کرده ام.
  • 2.He knew he has sinned.
    2. او می‌دانست که گناه کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان