[فعل]

to snuff

/snʌf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: snuffed] [گذشته: snuffed] [گذشته کامل: snuffed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خاموش کردن (شمع و...)

  • 1.A breeze snuffed out the candle.
    1. نسیمی شمع را خاموش کرد.

2 مردن فوت کردن

informal
  • 1.He thought he was about to snuff it.
    1. او فکر کرد دارد می‌میرد.

3 کشتن به پایان رساندن زندگی کسی

  • 1.His life was snuffed out by a sniper's bullet.
    1. زندگی او به‌وسیله گلوله یک تک‌تیرانداز به پایان رسید.
[اسم]

snuff

/snʌf/
قابل شمارش

4 انفیه پودر تنباکو

معادل ها در دیکشنری فارسی: انفیه

5 نوک فتیله

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان