Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همسر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
spouse
/spaʊs/
قابل شمارش
[جمع: spouses]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همسر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همسر
formal
مترادف و متضاد
husband
mate
partner
wife
1."May I bring my spouse to the office party?" Dorinda asked.
1. "دوریندا" پرسید: «آیا میتوانم همسرم را به مهمانی دفتر بیاورم؟»
2.The woman and her spouse relieved each other throughout the night at their child's bedside.
2. زن و همسرش در طول شب در کنار تخت فرزندشان یکدیگر را دلداری میدادند.
3.When a husband prospers in his business, his spouse benefits also.
3. وقتی شوهر در کارش موفق میشود، همسرش هم سود میبرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
spotty
spotted hyena
spotted dick
spotted
spotless
sprain
sprat
sprawl
spray
spray can
کلمات نزدیک
spousal
spotty
spotted dick
spotted
spotlight
spout
sprain
sprat
sprawl
sprawled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان