[اسم]

spouse

/spaʊs/
قابل شمارش
[جمع: spouses]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همسر

معادل ها در دیکشنری فارسی: همسر
formal
مترادف و متضاد husband mate partner wife
  • 1."May I bring my spouse to the office party?" Dorinda asked.
    1. "دوریندا" پرسید: «آیا می‌توانم همسرم را به مهمانی دفتر بیاورم؟»
  • 2.The woman and her spouse relieved each other throughout the night at their child's bedside.
    2. زن و همسرش در طول شب در کنار تخت فرزندشان یکدیگر را دلداری می‌دادند.
  • 3.When a husband prospers in his business, his spouse benefits also.
    3. وقتی شوهر در کارش موفق می‌شود، همسرش هم سود می‌برد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان