[فعل]

to sprain

/spreɪn/
فعل گذرا
[گذشته: sprained] [گذشته: sprained] [گذشته کامل: sprained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیچ خوردن رگ به رگ شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رگ به رگ شدن
  • 1.I stumbled and sprained my ankle.
    1. من سکندری خوردم و مچ پایم پیچ خورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان