[اسم]

sprawl

/sprɔl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گسترش

  • 1.the urban sprawl of South Florida
    1. گسترش (نامنظم) مناطق شهری در فلوریدای جنوبی
[فعل]

to sprawl

/sprɔl/
فعل ناگذر
[گذشته: sprawled] [گذشته: sprawled] [گذشته کامل: sprawled]

2 ولو شدن دراز کشیدن

  • 1.The kids were sprawled on the floor, watching TV.
    1. بچه‌ها روی زمین ولو شده بودند و تلویزیون تماشا می‌کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان