Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اسپری
2 . پاشش (آب دریا و اقیانوس)
3 . افشاندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
spray
/spreɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسپری
افشانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسپری
افشان
افشانه
hair spray
اسپری مو
2
پاشش (آب دریا و اقیانوس)
spray from the ocean
پاشش آب اقیانوس
توضیح درباره واژه spray
واژه spray به قطرات ریز آبی گفته میشود که از برخورد امواج آب اقیانوس و دریا به صخرهها بلند میشود.
[فعل]
to spray
/spreɪ/
فعل گذرا
[گذشته: sprayed]
[گذشته: sprayed]
[گذشته کامل: sprayed]
صرف فعل
3
افشاندن
اسپری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افشاندن
1.She sprayed a little perfume on her wrists.
1. او کمی عطر به مچ دست خود افشاند.
2.The fields are sprayed with pesticides.
2. مزرعه با آفتکش اسپری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sprawling
sprawled
sprawl
sprat
sprain
spray paint
sprayer
spread
spread a rumor
spread out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان