[اسم]

spray

/spreɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اسپری افشانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسپری افشان افشانه
hair spray
اسپری مو

2 پاشش (آب دریا و اقیانوس)

spray from the ocean
پاشش آب اقیانوس
توضیح درباره واژه spray
واژه spray به قطرات ریز آبی گفته می‌شود که از برخورد امواج آب اقیانوس و دریا به صخره‌ها بلند می‌شود.
[فعل]

to spray

/spreɪ/
فعل گذرا
[گذشته: sprayed] [گذشته: sprayed] [گذشته کامل: sprayed]

3 افشاندن اسپری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: افشاندن
  • 1.She sprayed a little perfume on her wrists.
    1. او کمی عطر به مچ دست خود افشاند.
  • 2.The fields are sprayed with pesticides.
    2. مزرعه با آفت‌کش اسپری شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان