Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . له کردن
2 . شلپشلوپ کردن (چیزی خیس و نرم در اثر فشار)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to squish
/skwɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: squished]
[گذشته: squished]
[گذشته کامل: squished]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
له کردن
1.Strawberries were so ripe that they squished if picked too firmly.
1. توتفرنگیها آنقدر رسیده بودند که اگر خیلی محکم چیده میشدند، له میشدند.
2
شلپشلوپ کردن (چیزی خیس و نرم در اثر فشار)
1.The mud squished under my shoes.
1. گل زیر کفشهایم شلپشلوپ کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
squirt
squirrelly
squirrel
squirm
squint
squishy
sr
sri lanka
ssh
st
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان