[صفت]

staggered

/ˈstægərd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more staggered] [حالت عالی: most staggered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهت‌زده حیرت‌زده

مترادف و متضاد overwhelmed shocked
  • 1.I was staggered by the heat of the Argentinian high summer.
    1. من از گرمای وسط تابستان آرژانتین حیرت‌زده شدم.

2 متناوب بدون نظم خاص

  • 1.The U.S. Senate holds staggered elections, with only one third of the seats being filled every two years.
    1. سنای آمریکا انتخابات متناوب برگزار می‌کند، یعنی هر دو سال تنها یک سوم صندلی‌ها پر می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان