Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تلوتلو خوردن
2 . حیرتزده کردن
3 . تلوتلو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stagger
/ˈstæɡər/
فعل ناگذر
[گذشته: staggered]
[گذشته: staggered]
[گذشته کامل: staggered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تلوتلو خوردن
بهزحمت و بدون تعادل راه رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تلوتلو خوردن
گیج خوردن
مترادف و متضاد
totter
1.He staggered home, drunk.
1. او، مست، تلوتلوخوران به خانه رفت.
2.He was staggering and had to lean on the bar.
2. او تلوتلو میخورد و مجبور شد به پیشخوان بار تکیه کند.
2
حیرتزده کردن
شگفتزده کردن
1.The whole show staggers me.
1. کل نمایش من را حیرتزده کرد.
[اسم]
stagger
/ˈstæɡər/
غیرقابل شمارش
3
تلوتلو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تلوتلو
تصاویر
کلمات نزدیک
stagflation
stagehand
stagecraft
stagecoach
stage-manage
staggered
staggering
stagnant
stagnate
stagnation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان