Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خسته
2 . تحمیلی
3 . رگبهرگشده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
strained
/streɪnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more strained]
[حالت عالی: most strained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خسته
مضطرب، پرتنش
مترادف و متضاد
tense
1.He spoke in a low, strained voice.
1. او با صدایی بم و خسته صحبت کرد.
2.Her face looked strained and weary.
2. صورت او مضطرب و خسته بود.
2
تحمیلی
اجباری، تصنعی، غیرطبیعی
مترادف و متضاد
forced
1.She gave a strained laugh.
1. او لبخندی تصنعی زد.
3
رگبهرگشده
کشآمده
a strained muscle
یک عضله رگبهرگشده
تصاویر
کلمات نزدیک
strain
straightforward
straighten up
straighten out
straighten
strainer
strait
strait-laced
straitened
straitjacket
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان