[صفت]

strained

/streɪnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more strained] [حالت عالی: most strained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خسته مضطرب، پرتنش

مترادف و متضاد tense
  • 1.He spoke in a low, strained voice.
    1. او با صدایی بم و خسته صحبت کرد.
  • 2.Her face looked strained and weary.
    2. صورت او مضطرب و خسته بود.

2 تحمیلی اجباری، تصنعی، غیرطبیعی

مترادف و متضاد forced
  • 1.She gave a strained laugh.
    1. او لبخندی تصنعی زد.

3 رگ‌به‌رگ‌شده کش‌آمده

a strained muscle
یک عضله رگ‌به‌رگ‌شده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان