Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . استرس داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stress out
/strɛs aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: stressed out]
[گذشته: stressed out]
[گذشته کامل: stressed out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استرس داشتن
استرس گرفتن
1.I try not to stress out when things go wrong.
1. من سعی میکنم وقتی اوضاع اشتباه پیش میرود استرس نگیرم.
2.Sam is really stressing out over his biology exam.
2. "سم" واقعا بابت امتحان زیستشناسیاش استرس دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stress mark
stress
strenuous
strengthen someone's belief
strengthen
stress test
stress-timed
stressed
stressed out
stressful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان