[صفت]

stricken

/ˈstrɪkən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stricken] [حالت عالی: most stricken]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصیبت زده ضربت خورده، مبتلا، دچار

  • 1.She raised her stricken face and begged for help.
    1. او چهره مصیبت زده اش را بلند کرد و برای کمک التماس کرد.
  • 2.We went to the aid of the stricken boat.
    2. ما به کمک قایق ضربت خورده رفتیم.
  • 3.Whole villages were stricken with the disease.
    3. همه (اهالی) روستا دچار بیماری شده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان