[صفت]

stuffed

/stʌft/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stuffed] [حالت عالی: most stuffed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرشده (از ماده‌ای) شکم‌پر (غذا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آکنده
stuffed peppers
فلفل شکم‌پر

2 کاملاً سیر (پس از خوردن غذا) پر

informal
  • 1.No, no dessert – I’m stuffed.
    1. نه، دسر نمی‌خورم؛ خیلی سیر هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان