[صفت]

stuffy

/ˈstʌfi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: stuffier] [حالت عالی: stuffiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خفه (هوا) دم‌کرده

معادل ها در دیکشنری فارسی: دم‌کرده
  • 1.It gets very hot and stuffy in here in summer.
    1. (هوا) تابستان‌ها اینجا خیلی گرم و خفه می‌شود.

2 قدیمی و کسل‌کننده جدی و رسمی

disapproving
  • 1.He was rather stuffy.
    1. او نسبتاً جدی و رسمی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان