Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . امرار معاش کردن
2 . ادامه یافتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to subsist
/səbˈsɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: subsisted]
[گذشته: subsisted]
[گذشته کامل: subsisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
امرار معاش کردن
روزگار گذراندن، زیستن
1.Some people are forced to subsist on only a few dollars a month.
1. برخی افراد مجبور هستند با فقط چند دلار در ماه امرار معاش کنند.
2
ادامه یافتن
باقی ماندن
formal
تصاویر
کلمات نزدیک
subsidy
subsidized
subsidize
subsidiary
subsidiarity
subsistence
subsoil
subspecialty
substance
substance dependence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان