[اسم]

subsistence

/səbˈsɪstəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 معاش

معادل ها در دیکشنری فارسی: امرار معاش معیشت معاش گذران
  • 1.Many families are living below the level of subsistence.
    1. بسیاری از خانواده‌ها زیر سطح معاش زندگی می‌کنند.

2 وجود هستی، بقا

3 اسباب امرار معاش، حداقل میزان (خوراک یا لباس و ...) ضروری برای ادامه حیات

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان