[فعل]

to suck up

/ˈsʌk ˈʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: sucked up] [گذشته: sucked up] [گذشته کامل: sucked up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چاپلوسی کردن پاچه‌خواری کردن، تملق گفتن

disapproving informal
  • 1.She kept sucking up to the teachers, especially Mrs Clements.
    1. او مدام پاچه‌خواری معلم‌ها را می‌کرد، مخصوصاً خانم "کلمنتس".

2 به داخل جذب کردن داخل کشیدن

  • 1.It's this low internal air pressure of the vacuum cleaner that allows it to suck up dirt and small objects.
    1. فشار پایین هوای داخل جاروبرقی است که به آن این امکان را می‌دهد که گردوخاک و اشیای کوچک را به داخل بکشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان