[اسم]

supervisor

/ˈsuːpərˌvɑɪzər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرپرست ناظر

معادل ها در دیکشنری فارسی: بالادست سرپرست ناظر مباشر
  • 1.His supervisor told him to work faster.
    1. سرپرستش به او گفت که سریع‌تر کار کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان