Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شیرینیجات
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sweets
/swiːts/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شیرینیجات
شیرینی و شکلات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبنبات
تنقلات
شیرینیجات
مترادف و متضاد
candy
confectionery
1.Rosie tries to avoid sweets.
1. "رزی" سعی میکند از شیرینیجات پرهیز کند.
2.We don't let the kids eat sweets between meals.
2. ما به بچهها اجازه نمیدهیم بین وعدهها شیرینیجات بخورند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sweetness and light
sweetheart
sweeten
sweet woodruff
sweet roll
swell
swell up
swelled head
sweltering
sweptback
کلمات نزدیک
sweetness
sweetly
sweetie-pie
sweetie
sweetheart deal
swell
swell up
swellhead
swelling
swelter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان