Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باد کردن
2 . خیزاب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to swell
/swel/
فعل ناگذر
[گذشته: swelled]
[گذشته: swelled]
[گذشته کامل: swollen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باد کردن
ورم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماس کردن
باد آوردن
برآمدن
پف کردن
ورم کردن
باد کردن
بالا آمدن
1.Bacteria can cause gums to swell and bleed.
1. باکتری می تواند منجر به ورم و خونریزی لثه شود.
2.Her arm was beginning to swell up where the bee had stung her.
2. دستش در جایی که زنبود نیش زده بود داشت باد می کرد.
[اسم]
swell
/swel/
قابل شمارش
2
خیزاب
موج غلتان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیزاب
1.The boat was caught in a heavy swell.
1. قایق در خیزاب عظیمی گیر افتاد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sweets
sweetness
sweetly
sweetie-pie
sweetie
swell up
swellhead
swelling
swelter
sweltering
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان