[فعل]

to swell

/swel/
فعل ناگذر
[گذشته: swelled] [گذشته: swelled] [گذشته کامل: swollen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
  • 1.Bacteria can cause gums to swell and bleed.
    1. باکتری می تواند منجر به ورم و خونریزی لثه شود.
  • 2.Her arm was beginning to swell up where the bee had stung her.
    2. دستش در جایی که زنبود نیش زده بود داشت باد می کرد.
[اسم]

swell

/swel/
قابل شمارش

2 خیزاب موج غلتان

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیزاب
  • 1.The boat was caught in a heavy swell.
    1. قایق در خیزاب عظیمی گیر افتاد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان