Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از هم باز کردن (قطعات)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to take apart
/teɪk əˈpɑrt/
فعل گذرا
[گذشته: took apart]
[گذشته: took apart]
[گذشته کامل: taken apart]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از هم باز کردن (قطعات)
مترادف و متضاد
dismantle
1.He took my radio apart to repair it.
1. او رادیوی مرا باز کرد تا آن را تعمیر کند.
2.When the clock stopped, he took it apart and found what was wrong.
2. وقتی ساعت خوابید، او قطعاتش را باز کرد و ایرادش را فهمید.
تصاویر
کلمات نزدیک
take an instant dislike
take an express train
take an exam
take an aspirin and lie down for half an hour.
take ages
take around
take away
take back
take care
take delivery
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان