Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پایین آوردن
2 . یادداشت کردن
3 . پایین کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to take down
/teɪk daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: took down]
[گذشته: took down]
[گذشته کامل: taken down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پایین آوردن
(از جای بلند) برداشتن
1.Alberg took the portrait down from the wall.
1. "البرگ" پرتره را از روی دیوار پایین آورد.
2.Gil rose and went to his bookcase and took down a volume.
2. "جیل" بلند شد و بهسمت قفسه کتابش رفت و یک جلد را برداشت.
2
یادداشت کردن
1.He took down my address.
1. او آدرس من را یادداشت کرد.
2.Reporters took down every word of his speech.
2. خبرنگارها تکتک واژههای سخنرانی او را یادداشت کردند.
3
پایین کشیدن
1.They're taking the statue down today.
1. آنها امروز دارند مجسمه را پایین میکشند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
take care
take back
take away
take apart
take after
take for
take for granted
take heed
take hold of
take in
کلمات نزدیک
take delivery
take care
take back
take away
take around
take effect
take exception
take heart
take in
take into
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان