Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به چیزی فکر کردن
2 . چیزی را به یاد آوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to think of
/θɪŋk ʌv/
فعل گذرا
[گذشته: thought of]
[گذشته: thought of]
[گذشته کامل: thought of]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به چیزی فکر کردن
برنامه داشتن، چیزی را در نظر داشتن
1.I only had ten minutes to think of a solution.
1. من فقط ده دقیقه (وقت) داشتم که به یک راهحل فکر کنم.
2
چیزی را به یاد آوردن
1.I spent to much time thinking of Karen and the times we shared.
1. من زمان بسیار زیادی را صرف بهیاد آوردن "کارن" و اوقاتی که با هم داشتیم، کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
think back
think about
think
thingy
thing
think of something
think on your feet
think out
think over
think tank
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان