Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با عجله پوشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to throw on
/θroʊ ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: threw on]
[گذشته: threw on]
[گذشته کامل: thrown on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با عجله پوشیدن
1.She threw on her coat and ran out of the house.
1. او با عجله پالتویش را پوشید و از خانه بیرون دوید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tuque
souwester
sola topi
bobble hat
body piercing
fashion statement
menswear
womenswear
car phone
smartphone
کلمات نزدیک
throw off
throw money at something
throw in the towel
throw in
throw cold water on something
throw one's guts up
throw oneself at someone's feet
throw oneself into something
throw out
throw someone in the slammer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان