Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرتاب کردن
2 . ضربه
3 . رانش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to thrust
/θrʌst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: thrusted]
[گذشته: thrusted]
[گذشته کامل: thrusted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرتاب کردن
هل دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انداختن
مترادف و متضاد
force
push
shove
1.He had adequate strength to thrust himself through the locked door.
1. او نیروی کافی برای هل دادن خودش به در قفل شده (و باز کردن آن) داشت.
2.Once the jet engine was ignited, it thrust the rocket from the ground.
2. زمانی که موتور جت روشن شد، موشک را از زمین (به فضا) پرتاب کرد.
[اسم]
thrust
/θrʌst/
غیرقابل شمارش
2
ضربه
هل
مترادف و متضاد
charge
push
shove
1.He killed her with a thrust of the knife.
1. او با ضربه چاقو زن را کشت.
3
رانش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رانش
تصاویر
کلمات نزدیک
thrush
thru
thrown in at the deep end
throwback
throwaway
thruway
thud
thug
thuggery
thumb
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان